دانی از زندگی چه میخواهم؟من تو باشم پای تاسرتو-زندگی گرهزارباره بود،باردیگر تو بار دیگرتو!!!ف.ف
سفیدی بدنش دست/مالِ مردم شد!
هبوط او به در وتخته ی کلاسی که...
وَ یادواره اش از دردو التماسی که،
میان سرخی پیراهنش به ناحق ماند
وَ ذهنش از همه ی درس ها معلق ماند
ÿ
معلمِ عربی:
- کلُ فاعلن مرفوع!
وَ من به فکرِ قوانینِ صانع ومصنوع
بعید بود ازاین باغ های سیب و انار،
ثمر دهند میانِ هوای نامطبوع
شکوفه ها که به هم خوابِگیِّ هم رفتند
و نسل سرخوشی و سیب های نامشروع!
انارها همه از زیرِ بتّه آمده اند
«بجای اینکه...سه تا نقطه
:-(زر زدن ممنوع!!!)»
ÿ
نشد غزل بنویسم از این قوافی سخت
و سیب قصه مان هم نمی شود خوشبخت
همین که جاذبه راسیب از زمین فهمید،
انارِ قصه مان از حسادتش تِرِکید...!
انارِ قصه مان روی شاخه ای مانده
شبیهِ دخترِ گیجی که بی تو درمانده
شبیهِ من که حسودم به سیبِ سرخِ تَنَت
وَ گاز می زنم از تکّه تکّه ی بَدَنَت!
همیشه سایه ی مردی به من مقدّم بود
گناه کردم و گفتم گناهِ آدم بود
وَ سیبِ قصه مان آخرَش مربّا شد!
میانِ همهمه ی شیشه و شکر جاشد
تو سیبِ سرخِ غزل های سبزِ من بودی
که سرخ بودی از اوّل ولی کفن بودی!
و من به فکرِ قوانین ِفاعل و مرفوع
معلمِ عربی:
:-(کلُّ صانعن مصنوع!!!)
*پی نوشت1:درسی است در عربی -از نظر دستور زبان در عربی همه ی فاعل ها ُ یا ٌ میگیرند یا به عبارتی مرفوعند.
پی نوشت 2:مصرع از الهه ملک محمدی (برو خدا پدرت را در آورد رسمن-برای اینکه سه تا نقطه زرزدن ممنوع)
پی نوشت 3:باز هم خواهش میکنم بدون نقد از وبلاگم نریییییییییییییید.
پی نوشت4.:خدا خواسته من تو باشم.میفهمی که؟؟؟؟؟؟
بعد از تو کوه ودره و من پا به پای هم