...

پر است از شب و باران جهان پنجره ها

و ابر می وزد از آسمان پنجره ها

چنان به باد در آمیختی که می شنوم

هنوز نام تو را از زبان پنجره ها

چگونه رفته ای از خاطرات بهت آلود؟

که باز مانده پس از تو دهان پنجره ها؟!

چقدر بعد تو باران به شیشه ها بزند

چقدر لرزه بیفتد به جان پنجره ها

بخارها به سرانگشت من دچار شوند

اتاق شاهد شرم روان پنجره ها

هنوز دلخورم از هر چه از تو جامانده

: اتاق، آینه، باران، زمانه، پنجره ها...

 

شمیم زمانی-شیراز